دسر شبی که برات مهمونی گرفتیم که عمه جون خاطره برات تزیینش کرد(به قول قدیمیها شب پنجک)
بعد اتاق عمل اوردنت اینجا
اولین روزاومدنت به این دنیا
بدون عنوان
سلام عشق مامانی ،دخمل من الان ۸روز از ماه سومش گذشته همه میگن شکل بابایی هستی ،شانس من بهم نرفتی،ماشاالله خوابت زیاده ولی تا بیداری دوست داری باهات بازی کنیم ،بابایی عاشق بازی کردن با توست تا باهات حرف نمیزنیم لب و لوچتو برامون کج میکنی و ناراحت میشی،جدیدا هم که به دست خوردن علاقه پیدا کردی نیاز نیست خوابت کنم خودت دستاتو میخوری تا بخوابی،چند روز پیش گلوت بدجوری خس خس میکرد فکر کردم سرما خوردی بردمت پیش دکتر زهستانی گفتش آلرژی هستش و بهت ستیریزین داد الانم بهتری و چون ریفلاکسم داری بهت رانیتیدین داده،خدا کنه زودتر این مشکلتم حل شه ، بی تو هیچم ....
نویسنده :
مامان فائزه
16:34
ورود به دنیای ما
عشق مامان بدنیا اومد نازگلم اومد بدنیای ما فداش بشم 24 اسفند تو را در آغوش گرفتم باورم نمیشد تا تو رو دیدم اشک از چشمانم سرازیر شد خدایا شکرت.....................
نویسنده :
مامان فائزه
12:38
بدون عنوان
سلام پرنسس من خوبی مامانی ؟عشق من هنوز بدنیا نیومدی تازه اوایل ماه ششم ت هست.روزشماری میکنم واس اومدنت امشب تصمیم گرفتم برات وبلاگ بسازم الانم اولین نوشته ها رو برات نوشتم فدای دخملم بشم ...
نویسنده :
مامان فائزه
0:22